و خدایی که در این نزدیکیست...

باتمام وجوددرک کردم عشق واقعی تویی وشهادت تنهاترین راه دست یافتن به این عشق     شهیداحمدکاظمی

 

 

[۶/۳۰،‏ ۱۷:۴۰] Atefeh: برای اصلاح اصول علوم می بايست ابتدا به معرفت شناسی، بعد به هستی شناسی و در مرحله بعد به انسان شناسی دست بزنيم
[۶/۳۰،‏ ۱۷:۴۱] Atefeh: هر آنچه در علوم انسانی بحث می شود، بر اساس اصول موضوعه است كه تبيين معرفت‌شناسی همه آن اصول، بسيار طاغت فرسات؛ كيفيت ترتيب اصول موضوعه نيز كار مشكلی است ولی در دانشگاه، اين‌گونه بحث نمی شود و اصولا بحث معرفت شناسی در اصول صورت نمی گيرد و وقتی كه مقام معظم رهبری می فرمايند كه علوم انسانی مبتنی بر اصول غير اسلامی و انسانی است، به نكته كاملا دقيق، ظريف و علمی اشاره می كنند.
رييس موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره)، خاطرنشان كرد: مساله اصلی در خصوص علوم دانشگاهی در علوم انسانی امروزی آن است كه پايه‌های معرفت شناسی بسياری از اين علوم مشكل دارد؛ به عنوان مثال در روانشناسی، اصول، مبتنی بر ماترياليسم و تجربه گرايی و اصولی است كه پيشينيان وبنيانگذار علم روانشناسی كلاسيك آن را بر پايه مفروضات ذهنی و اتاق های آزمايشی پديدآورده اند كه به طور كل تعريف او از آدمی، منهای روح با تعبير اسلامی است.
وی گفت: ولی هنوز در بحث عليت در اين علوم به تعريف عليت هيومی يعنی تعاقب دو پديده اتكا می شود، كه اين همه نقص مفهومی دارد، نمی توان انتظار داشت نتايج اين اصول نيز نتايج قابل توجهی باشد؛ در اين راستا بايد از فلسفه و معرفت شناسی وهستی شناسی كمك گرفت تا به نتيجه اصولی برسيم؛ وقتی در هر علمی تعريف معرفت شناسانه ای از انسان صورت نگيرد، چگونه می توانيم آن اصول را بر پايه علمی اصيل آن وضع كنيم؛ تا وقتی كه تعريف از انسان، مجموعه ای واكنش های فيزيكی و شيميايی است چگونه می توانيم تعريف متعالی از انسان، در اصول اوليه يك علم داشته باشيم.
اين استاد حوزه علميه با ذكر اين مطلب كه علوم دستوری مثل اخلاق، با بايد و نبايدها، سروكار دارند، خاطرنشان كرد: اين بايد و نبايدها، كاركردهای ارزشی پيدا می كنند؛ در زمينه اقتصاد نيز كه هم توصيفی است و هم دستوری، نقش اصول ارزشی بسيار كارآمد است؛ به عنوان مثال اصول اين علم كه برپايه سود، بسته شده است به شما فرمان می دهد كه از هر راهی برای كسب درآمد و ثبات فروش و ثبات سودآوری استفاده كنيد ولی اگر شما در يك نظام ارزشی انتخاب كنيد كه اين مزرعه انگور را به جای استفاده از آن در توليد شراب كه به ظاهر سود بيشتری نصيب مالك خواهد كرد، ازاين كارحذركند، ازنظر اين علم كلاسيك، كار اشتباهی انجام داده است ولی نظام ارزشی بر آن تاثير گذار می شود و اين سود ظاهری را فدای يك ارزش متعالی می كند.
وی گفت: اگر نظريه‌هايی در علوم انسانی كه هم اينكه به عنوان اصول آن را پذيرفته اند كه با دين هم مغايرت دارد، را خواستيم بيان كنيم بايد اين مطلب را نيز قيد كنيم كه ممكن است اين نظريه درست باشد و ممكن است درست هم نباشد و در آينده نظرات مقتن تری ارايه شود؛ برای اصلاح اصول علوم می بايست ابتدا به معرفت شناسی، بعد به هستی شناسی و در مرحله بعد به انسان شناسی دست بزنيم.
[۶/۳۰،‏ ۱۷:۴۷] Atefeh: بدون شک تصویر ارائه شده از انسان در انسان­شناسی ارتباط مستقیم با موجودیت علوم انسانی دارد؛ چرا که هیچ علم انسانی بدون شناخت انسان به وجود نمی­آید. در واقع انسان­شناسی از جهت تأمین اصل موضوعی برای علوم انسانی مانند: حکمت، کلام، ادبیات، هنر، اقتصاد، سیاست، جامعه­شناسی، روان­شناسی و... دارای اهمیت است. به عنوان مثال اگر ما منکر وجود سرشت مشترک بین انسان­ها شویم از آنجا که در این فرض، انسان یا حیوانی پیچیده خواهد بود که با توسعه علوم حیوانی می­توان به شناخت قوانین حاکم بر انسان­ها و رفتار و روابط آنها دست یافت و یا این­که هر انسانی موجودی منحصر به فرد و با دنیایی متفاوت از انسان­های دیگر تلقی می­شود که در این صورت، نمی­توان با بررسی یک نمونه یا نمونه­هایی از آن و کشف قوانین حاکم بر هر یک به قانونی عام و فراگیر نسبت به دیگر انسان­ها دست یافت و در نتیجه علوم انسانی به مفهوم رایج آن بی­معنی خواهد بود
[۶/۳۰،‏ ۱۷:۴۸] Atefeh: از سوی دیگر تعیین قلمرو و جهت­گیری علوم انسانی و تحقیقات اجتماعی هم ارتباط محکم با مباحث انسان­شناسی دارد تا جایی که می­توان ادعا کرد بیشتر نزاع ها و اختلافات سیاسی، فلسفی، اجتماعی، فرهنگی و... بر مبنای پیش­فرض­های انسان­شناسانه است. همین مطلب در غرب باعث تحولات عمیق در حوزه­های معارف سیاسی، فرهنگی، دینی و غیره گردیده است و ایدئولوژی­های مختلف سیاسی از قبیل لیبرالیسم، سوسیالیسم، دموکراسی، ناسیونالیسم، فمینیسم و غیره زائیده نگرش خاص در مورد انسان بوده است. اگر در اقتصاد، روان­شناسی اجتماعی، دین و اخلاق، از تعامل عقلانی چگونگی ارتباط فرد با محیط و کیفیت وصول به غایت انسانی سخن گفته می­شود، همه آنها بر پایه نگرش خاص در مورد انسان است. لذا انسان­شناسی بر سایر علوم و معارف بشری تقدم دارد.

علوم انسانی بر پیش­فرض­های انسان­شناختی خاصی استوار است که زیربنای بسیاری از تحقیقات بدین وسیله فراهم می­شود و  نظریه­هایی که در علوم انسانی پیشنهاد می­شود مستقیم یا غیرمستقیم مبتنی بر این پیش­فرض­ها است
[۶/۳۰،‏ ۱۷:۴۸] Atefeh: لذا جهت­گیری کلی دیدگاه­های یک شخصیت علمی با مبانی انسان­شناختی او نهایت ارتباط و همبستگی را دارد تا آنجا که تغییر در این مبانی و پیش­فرض­ها موجب تغییر در جهت­­گیری نظریه­های او خواهد شد. به عنوان نمونه این آموزه را در نظر می­گیریم: حقیقت انسان متشکل از ساحتی مجرد به نام روح است که بعد از مرگ هم باقی خواهد ماند و پایان زندگی دنیا نیستی و نابودی نیست. این آموزه مستلزم آن است که جهت­گیری تحقیقات علوم انسانی به سوی ابعاد غیرمادی و عوامل ماوراء طبیعی مؤثر در حیات انسان و تأثیرات متقابل روح و بدن بوده، نوعی تبیین غیرمادی یا حداقل مرکب از مادی و غیرمادی در این علوم مطرح شود، برخلاف زمانی که چنین نگرشی نسبت به انسان وجود نداشته باشد که در آن صورت موضوعات ماوراء طبیعی و تأثیری که عوامل غیرمادی می­توانند در زندگی این جهانی انسان داشته باشند، در بررسی پدیده­های انسانی نادیده گرفته شود.
[۶/۳۰،‏ ۱۷:۵۰] Atefeh: . با توجه به تعریف علوم­انسانی روشن می­شود که انسان­شناسی به عنوان یک زیرمجموعه­ای از علوم انسانی است، نه مساوی با علوم انسانی
[۶/۳۰،‏ ۱۸:۵۴] Atefeh: مبر اساس آموزه های دین اسلام جهان هستی حاصل مشیت حکیمانه خداوند متعال است که با نظمی هماهنگ و هدفی   
مشخص به سوی تکامل پیش می رود. در میان موجودات جهان هستی انسان از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است.
 انسان با مسئولیتی که بر عهده دارد برای سیر تکامل خود در جهان است ای نیازمند شناخت دقیق از ماهیت هستی, چرایی هستی و غایت هستی می باشد. با چنین نگاهی جهان‌هستی همانند مدرسه‌ای است که شیستی آموزش مواد آموزش و چگونگی آموزش برای انسان موضوعیت پیدا می‌کند.
 بر همین اساس توجه به نوع نگاه نسبت به مبانی هستی شناسی علوم انسانی حائز اهمیت است مبانی هستی شناسی اسلام به گونه ای است که دنیا که انسان تحت تاثیر آخر قرار میگیرد. بنابراین در هستی شناسی اسلامی مسئولیت و تعهد انسان‌ها نسبت به جهان هستی معنا پیدا می‌کند. از آنجا که برنامه زندگی هر آیین و مکتب بر اساس جهان‌بینی آن مکتب تنظیم می شود در جامعه اسلامی نیز باید آموزه‌های اسلامی در تمامی ابعاد محور زندگی مسلمانان قرار گیرد.


سه شنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۵ |
 

Atefeh:

Good night dear fatima

 

How are u?

 

How long have u been muslim? And what was ur first name? I want u to speak more than me.so be easy and start with a

 

Biography of urself; ur first name, old, major, uni, job, family,...

 

I want to become friend with u.so u can ask if u have a question about me as ur friend

 

Fatima isabel Fernandes:

I have been muslim for little bit more than 2 years. My name was isabel and still make part of my name. Now i am fatima isabel i have 36 years old i come from portugal were my family were catholic non praticant i am divorce with 3 daughters and i am the only in my family muslim i am self employed as cleaner

 

I convert with a dream that started 4 years ago. Then 2 later i had a strong feeling while i was passing through a shia mosq was like someone was calling me from there that was reach my heart and invite me to go there

 

I was living fare from that mosq but that day. I was passing there and i had that call from the heart and I didnt know about islam much and what i knew it was not good but i decided to seach the mosq again after few day i found. And few more days to ask information and then i had the second dream with a lion white and in the dream i wrote allah akbar in arabic and since that moment i knew it that i found what i was looking for a long time and i convert

 

Atefeh:

Did u hear or see the word "allah akbar" before ur dream?

 

Fatima isabel Fernandes:

Before my dreami didnt know how to write arabic i just learn after convert few months

 

But i pointed in a papper even didnt know what was the meaning

 

Afteri learned

 

Atefeh:

But u have heard this word b4 ur dream, yes?

 

Fatima isabel Fernandes:

In uk but i didnt knew what was the meaning but i wrote in arabic and that i never had saw before

 

Atefeh:

Very good. Congratulations

 

Fatima isabel Fernandes:

Thank you

 

Atefeh:

Plz tell me about ur places of living? How many years were u in Portugal?

 

And how many years u r in uk?

 

Fatima isabel Fernandes:

4 years

 

Was the birthday of lady fatima so i stay fatima

 

Atefeh:

Oh my deaaar

 

So u have converted in london,yes?

 

Fatima isabel Fernandes:

I am 4 years in uk and convert 2 years

 

Atefeh:

In which city do u live? What was the name of the mosque and where is it?

 

What's about ur daughters, father and mother, friends; their opinions about ur convert? What were their reactions?

 

Fatima isabel Fernandes:

I live in london now and was the islamic centre of england in maida vale

 

My mom didnt accepted at beginning my daughters felt strange but after a while theysaw that i was not going to change my mind so they learn how to tolerate and accept also i was pacient with them .

They still dont accept islam but we are better as a family now alhamdulillah

 

Atefeh:

Alhamdulillah...😃

 

Do u know " ahmad hanif" the master of islamic college in London? If yes , do u have relation with their islamic center?

 

Fatima isabel Fernandes:

Sheikh ahmed hanif?

 

Atefeh:

Ahmad hanif the master of almostafa college

 

Fatima isabel Fernandes:

No i know the sheikh ahmed hanef here but i dont know about the college

 

He works in islamic centre but why?

 

Atefeh:

Mr taheri who u spoke with him b4 me is the master of the site and he told me if y don't know ahmed hanif, we relate u with him

 

Fatima isabel Fernandes:

Oh i dont know is one sheikh hanef here butmaybe not same

 

Atefeh:

Do u have relation with other muslims in london and do u have activity in islamic ngos?

 

NGO

 

Fatima isabel Fernandes:

Ngo?

 

I speak with many people

 

Atefeh:

Sorry, what's the level of ur education?

 

Fatima isabel Fernandes:

I study college and now 2 year hawza

 

Atefeh:

What's ur course of study/major?

 

Fatima isabel Fernandes:

Traditional hawza

 

Atefeh:

No, I mean in college , what's ur major?

 

Fatima isabel Fernandes:

Is no need to have hight level degree for acquire knowledge or define who we are sister

 

Atefeh:

How was the reaction of the muslims with ur convert?

 

Why u became shia?

 

U r with hijab as a muslim woman, don't u afraid of islamophobia environment ?

 

Fatima isabel Fernandes:

At begining was like any other convert was difficult the integration and i was try to learn but nobody to teach me islam until i was invitedtostart hawza and i found a great oportunity for myself learn. About islam in the correct way after 2 years i am loving studing hawza and i am full integrated in the muslim comunity

 

I become shia because was my heart that choose it like as i said before was like a spiritual call of invitation to islam

 

Atefeh:

U r with hijab as a muslim woman, don't u afraid of islamophobia environment ?

 

Fatima isabel Fernandes:

About hijab i start to wear after two months of being muslim at begining i was afraid but now i dont fear is my choice if people dont like is they problem i make my choice is a risk to wear hijab but also are many other things that are risky. No fear of men only fear allah

 

Atefeh:

In this 2 years that u r studying at hawza, what have u learned?

 

Fatima isabel Fernandes:

I learn logic theology ethics islamic history and laws and more things but the most important i learn how to respect myself also a different view about many things and i improved my akhlaq

 

Atefeh:

Alhamdolelah

 

Fatima isabel Fernandes:

Determination strong caracter and will also are very important in my development

 

Atefeh:

Who is ur close friend? Is she shia or not?

 

Fatima isabel Fernandes:

I am friend of everyone nobody in special

 

My daughters are my favorites ☺️

 

Atefeh:

What thing of islam society and muslims is intersting 4 u?

 

What's ur wonderful or attracing remembrance of being muslim?

 

Fatima isabel Fernandes:

I love study they own cultures and behaviour i. Love. The reasoning and logic that only we use worship faith is very beautiful and sometimes make me feel that i am not good enough

 

Being a muslim is not by name is necessary bigs jihads with ourselfs to be a muslim not only by name but also by actions and heart also the spirituality of each one is very important to a good reflection

 

Atefeh:

Do u have any reminiscences about islam?

 

Fatima isabel Fernandes:

What i can say is that before people were i was living before didnt like i become muslim at all even i had to get out from the house with insults but i found my own way god had protected me and i found place to live and were i could full practice islam alhamdulillah.

 

Atefeh:

When ur condition of ur life become difficult, what do u do?

 

Fatima isabel Fernandes:

Well i trust god and i try to sort it out and living one day at the time

 

Atefeh:

Sorry; why u r a cleaner? Had u other jobs before being cleaner?

 

Do Muslims and their NGO 's hepe u?

 

Fatima isabel Fernandes:

I like be cleaner i dont see any problem with that

 

Atefeh:

Why aren't u marrid again?

 

What's ur opinion about the conditions of new muslims in england?

 

Hi dear fatima. Can we continue the interview?

 

Fatima isabel Fernandes:

Yes i will go answer this last ones but no more please and can you send me the entreview before publishing?

 

I am not so active in cyberspace i prefer study but sometimes i come to check the news of the world or friends in internet

 

I dont watch tv maybe once in 2 months i see a program or movie

 

I read books and i am still reading most related with hawza studies such as theology logic tafsir .... Otherwise books that dont lead me to any knowledge are useless for me just waste of time

 

Atefeh:

Tnk u. What's the language of Portugal?

 

Fatima isabel Fernandes:

I like it the book "towards eternal life"

 

Is portuguese

 

Atefeh:

Who is the writer?

 

Fatima isabel Fernandes:

Mohammad saeed bahmanpour

 

Atefeh:

Ok, he is iranian

 

Fatima isabel Fernandes:

The author is my teacher in hawza

 

I also like the book of dr shomali of islamic belief system

 

Atefeh:

Yes fatima .be sure. I will edit it and b4 publishing send it to u

 

Fatima isabel Fernandes:

I also love islamic laws

 

Which means i love books but i am still learning and just know a little

 

Atefeh:

Very good. So maybe u r familiar with iranian language or culture

 

I'm studying women studies now and i'm learnig law

 

Fatima isabel Fernandes:

Mashaallah

 

Atefeh:

So u mean that u have some Persian friends .yes?

 

Fatima isabel Fernandes:

Yes

 

Atefeh:

Very good

 

Fatima isabel Fernandes:

I have friends of many nationalities

 

Atefeh:

Fatima, what is the most beautiful verse (aya) of quran in ur opinion?

 

Fatima isabel Fernandes:

I didnt read all yeat in my own lAnguage but i like the sura an-nas referring to the wispers of shaitan and the tentations for take us astray

 

Astraigh

 

I am memorizing quran also.

 

Atefeh:

Oooohhhh .good job!

 

Have u dreamd after that one?

 

Fatima isabel Fernandes:

Yes some other dreams but. Nothing to do with my convertion to islam

 

Atefeh:

Sorry I didn't understand ur last sentence

 

Fatima isabel Fernandes:

It means i had. Normal dreams after nothing special

 

Atefeh:

Ok.yes

 

What's ur opinion about hijab. Isn't hard 4 u?

 

Fatima isabel Fernandes:

No i abopted hijab after 2 month of being muslim and i acept make part of me now

 

Atefeh:

Bcz unfortunately the media of antiislam are so active and alot of muslims have forgotten their religion believes such as hijab and ...

 

Fatima isabel Fernandes:

Yes one tip for new muslims is for dont try to please other muslims or cultures just be themselves many muslims lose themselves try to please others that they forget why they come to islam


چهارشنبه نهم تیر ۱۳۹۵ |
 

...

گاهی اونقدر دلت برای گذشته تنگ میشه که تمام  روزای تلخشم برات شیرین شیرین متصور میشه و با یاد اون لحظات تلخ و شیرین چه نفسای از صمیم قلیی میکشی و بعد با خودت میگی در آینده هم به یاد همین لحظات همین حالات چه نفسای عمیقی که نخواهی کشید و فقط به این فکر میکنی قدر ثانیه به ثانیه ت رو بدونی و همه ی اون ها روهدیه های غیر قابل تکرار از طرف خالقت بدونی.

پس ای خالق من و ای خالق لحظات زیبای من تو رو به اندازه ی قطرات باران، به اندازه ی برگ ریزان درختان، به اندازه ی شن های کنار ساحل، به اندازه ی تمام زیبایی های بیکرانت شکر و دوستت دارم...


جمعه بیستم آذر ۱۳۹۴ |
 

یا مولای یا صاحب الزمان ادرکنی

باز  آی ساقیا که  هوا خواه  خدمتم  

                                                 مشتاق  بندگی  و دعا گوی دولتم

هر چند غرق بحر گناهم ز صد جهت   

                                               تا آشنای عشق شدم ز اهل رحمتم

الهی سربازت بشم آقا .....۱۲قرنه که تو غریبی و بس................

ایشالا خدا دلامونو روز به روز به هم نزدیک تر کنه

اللهم عجل لولیک الفرج


شنبه بیست و یکم دی ۱۳۹۲ |
 

از نظیفه سادات به ارینب

نامه ای از یک دوست به ارینب مشایخی دیروز و ارمیای خواننده ی امروز!

برگرفته از وبلاگ خانم موذن

سلام ارینب.

از همان روز اوّلی که عکس و خبر خوانندگی ات را در سایت های خبری دیدم، یعنی از روز 7 فروردین تا امروز، خیلی با خودم کلنجار رفتم که این همه حرفی را که در دلم قل قل می زدند برایت بنویسم یا نه.

یک هفته از غصّۀ عاقبت تو، مثل آدم های مریض و سرگردان بودم. انگار دنیا دور سرم می چرخید. یک هفته مدام خاطراتت را مرور کردم و به دست نوشته ای که از تو داشتم خیره شدم.

توی یک مدرسه بودیم. من چهارم بودم و تو اوّل. از آن بچّه های خیلی شاخص مدرسه نبودی. ساکت و بی سروصدا و سرت به کار خودت بود.

آشنایی ما برمی گردد به وقتی که برای جشنواره، گروه سرود تشکیل دادیم. من مسئول گروه بودم و تو یکی از 25 عضو گروه. فقط همین.

تو را با نجابتت به یاد دارم. با لبخندهای موقّرت. با لباس های ساده ات. با چادرمشکی ای که گل های برّاق داشت.

یادت هست چفیه ها و پیشانی بندهایی را که چه عاشقانه و صادقانه می بستیم؟ یادت هست پرچم های "لبّیک یا خامنه ای" را که جزئی از وجودمان شده بود؟ یادت هست حسّ غریبی را که در دل هایمان موج می زد از بیت به بیت شعری که می خواندیم؟ یادت هست "حیدری" روز اجرا، روی سن گریه می کرد و وقتی از صحنه پایین آمدید، از آن همه احساسی که فوران می کرد، نشستید به گریه و دسته جمعی دعای فرج خواندید؟

عشق های مشترکمان زیاد بودند و همین ها دل های ما را به هم پیوند می دادند.

اردیبهشت 76 بعد از اینکه سرودمان رتبه آورده بود، دفتر یادگاری هایم را دادم تک تک بچه های گروه برایم یادگاری نوشتند.

تو برایم با خط درشت نه چندان زیبایی وسط صفحه نوشته ای: "لبّیک یا خامنه ای". درست با همین خطی که اینجا توی این عکس "ارمیا" نوشته ای:

آن جا حتی امضایت "یا قائم آل محمّد" است.

آن روزها هیچ تظاهری در کار نبود. این را باور دارم. تو همانی بودی که نشان می دادی. امّا حالا دیگر نمی دانم چه هستی و که هستی. آیا همانی هستی که می خواهی باشی؟ یا همانی که برایت طرّاحی کرده اند؟ یا...

ارینب!

باور نمی کنم که پشت پا زده ای به آن باورها. باور نمی کنم که هم دست شده ای با دشمنان دین خدا. خیال می کنم که گم شده ای. لابه لای انبوه برداشت های سلیقه ای از دین، گم شده ای.

اسمت را گذاشته ای "ارمیا". نمی دانم این انتخابِ کیست و آن کسی که این اسم را رویت گذاشته، " بیوتن" امیرخانی را خوانده بوده یا نه. ولی خیلی جالب است این تناسب و هماهنگی. تو هم درست مثل ارمیای بیوتن، میان نیمۀ سنّتی و نیمۀ مدرن خودت سرگردانی.

خیلی راحت گفته ای که شوهرم می گوید عیبی ندارد که روسری داشته باشی و خوانندگی هم بکنی. می گویند شوهرت مسیحی بوده. از یک مرد تازه مسلمان، برای خودت مرجع تقلید ساخته ای!!!

من یقین دارم اگر واقعاً دلت می خواست، می توانستی به پاسخ های واقعی دسترسی داشته باشی. حیف که نخواسته ای!! تو فقط صدایت را دوست داشته ای و  دلت می خواسته مردم آن را بشنوند. همان صدایی که روزی با قرائت زیبای قرآنش، صفابخش لحظه های مدرسه مان بود.

حالا همۀ این حرف ها به کنار؛ من می خواهم بگویم: آیا این است آن جایگاهی که تو باید به آن می رسیدی؟ این است نهایت خدمتی که می توانستی به ملّت و فرهنگ و جامعه ات بکنی؟ این است بزرگ ترین افتخاری که می توانستی به فرزندانت هدیه کنی؟ آدمی بااستعدادهای تو که در بهترین مراکز آموزشی و در یکی از بهترین رشته ها تحصیل کرده، جایش آن جاست؟

می خواهم برایت فقط چندتا نمونه از دوستانت را مثال بزنم. فقط چندتایشان را که من خبر دارم و الآن یادم می آید. این هایی که می شمارم برایت، یا همکلاسی ات بودند یا هم گروهت یا هم دوره ات. اسم هایشان را نمی نویسم چون این نامه ای است که بعضی جاهایش را فقط خودمان می فهمیم. من و تو. مثلاً اینکه چرا من در ایّام فاطمیّه برایت نامه نوشته ام!

اسم هایشان را نمی نویسم ولی خودت خیلی راحت با مراجعه به حافظه ات یادت خواهد آمد.

ن.پ: رئیس دانشگاه است. دکترای فلسفه دارد و دبیر علمی چندین همایش مهم بوده و نویسندۀ چندین مقالۀ علمی.

س.ح.ا: در دو رشته فوق لیسانس دارد و عضو هیأت علمی یک مرکز مهم علمی است.

ز.ح.پ: استاد دانشگاه و مشاور.

ح.خ.ز: نویسنده است و تا به حال دو تا کتاب هایش چاپ شده.

ف.م: از مسئولین پژوهش یکی از مراکز مهم حوزوی. از مسئولین راهیان نور. استاد حوزه.

م.ب: از مسئولین پژوهش یکی از مراکز مهم حوزوی.

ز.خ: از مسئولین رده بالای فرهنگی در یکی از مراکز مهم حوزوی.

تعداد زیادی از بچه ها در حال تدریس در مراکز مختلف حوزوی، دانشگاهی، آموزش و پرورش، هستند یا در مراکز پژوهشی یا در مسئولیت های اجرایی مشغول اند. و تو...!

و تو شده ای شاید یکی از بدعت گذاران در فرهنگ و باور مردم! دل خیلی ها را لرزانده ای و شاید لغزانده ای! خودت را گذاشته ای کنار همجنس بازها و رقاصه ها!

امیدوارم که این نوشته ها را بخوانی. امیدوارم  که در این دنیای پیچ در پیچ اینترنت گذارت به خانۀ من بیفتد و این درددل های دوستانه را بخوانی. نمی دانم آن لحظه در دلت چه اتّفاقی خواهد افتاد. آرزو می کنم اتّفاق خوبی برایت بیفتد. اتّفاقی که هم برای خودت، هم برای هوادارانت ، بهتر از امروزتان باشد.

پیام امروز تو برای همۀ ما چادری ها، برای همۀ کسانی که امروز، در حال و هوای دیروز تو هستند این است که: " عاقبت به خیری را خیلی جدّی بگیرید. به عمق باورها و اعتقادتان بیفزایید. دعای شب و روزتان برای خودتان و عزیزانتان و نسلتان همین باشد: اللّهمّ اجعل عواقب امورنا خیرا"


****




 


کسی جا نمانَد!

 

«ارینب»ِ ما، حالا شده «ارمیا»ی آن ها. به همین راحتی! ما باز هم در این جنگ سنگین فرهنگی کشته دادیم. امّا ناراحتی از تبدیل شدن یک حزب اللهی به آلت دست شبکه های ضدّ فرهنگی، نباید ما را به انفعال و وازدگی بکشاند. باید بگردیم و ببینیم در این جبهۀ عظیم، کدام سنگرمان مهمّات کم داشته؛ کدام فرماندۀ گردان و گروهانمان کم کاری یا اشتباه کرده، کدام نقشه مان خوب و دقیق نبوده و هرچه سریع تر برای رفع نقاط ضعفمان اقدام کنیم. اگر این کار را نکنیم مطمئن باشید باز هم از این کشته ها خواهیم داد.

جنگ، جنگ است. با کسی شوخی ندارد. همین جنگ، امثال مخملباف و نوری زاد و بعضی های دیگر را به کشتن داد. البته ما هم از آن ها کشته های زیادی گرفتیم. شهید ادواردو آنیلی یک نمونۀ بارزش است و ده ها و صدها دیگرانی که از جبهۀ فرهنگی آن ها جدا می شوند و به ما می پیوندند. از خواننده و بازیگر گرفته تا دانشمند و آدم های عادی .

جنگ همیشه کشته روی دست ما می گذارد؛ مجروح و معلول و اسیر دارد. افراد مهم نیستند؛ آنچه اهمیّت دارد زنده و تازه ماندن اندیشه ای است که ارزش دارد به خاطرش خون امثال حسین بن علی – علیه السّلام – ریخته شود.

حالا جای این سؤال است که چه می شود ارینب تبدیل می شود به ارمیا؟ چه اتّفاقی می تواند چنان دختری را به چنین زنی تبدیل کند؟ نقاط ضعف ما در جبهۀ فرهنگی کجا بوده؟

روزی ارینب با یک انتخاب خاص و ویژه وارد مدرسه ای می شود که فضای مذهبی آن زبانزد است. چهار سال تمام در مدرسه ای می ماند که دانش آموزانش به خودشان می گویند "جوجه طلبه". سختی های فراوانی را در این چهار سال تحمّل می کند (به خاطر موقعیّت ویژۀ او و مدرسه و راه دورش) امّا از این انتخاب دست نمی کشد. پس چه می شود که 14 سال بعد از دیپلم گرفتن و جدا شدن از آن فضا، از آکادمی گوگوش سر در می آورد؟

چند صد فارغ التحصیل دیگر این مدرسه و هم دوره ای ها و همکلاس هایش قریب به اتّفاقشان به زیبایی هرچه تمام به زندگی متشرّعانۀ خود ادامه داده اند و سکّوهای موفّقیّت را فتح کرده اند. پس چرا او که در کنار همین آدم ها و با همین آموزش ها رشد یافت، کارش به آنجا کشید که تفسیر خودش را به دین تحمیل کند و...

اگر از من بپرسید شاید بتوان علّت را در سه نقطه یافت:

1.    ورود به فضاهای غیر مذهبی بدون پشتوانۀ اعتقادی قوی.

2.    تأثیر اندیشه های التقاطی در دانشگاه.

3.    وازدگی تدریجی.

 

به نظر می رسد با توجّه به شخصیت امروز ارینب، بتوان گفت افکار و اعمال سال های گذشتۀ او پشتوانۀ قوی اعتقادی نداشت. البته آن روزها باورشان داشت، آن قدر که به خاطرشان سختی ها کشید؛ ولی تکیۀ باورهای آن روزش شاید تکیه گاه چندان محکمی نبود.

این است که باید به تمام فضاهای فرهنگی مان، آموزش و پرورش، مؤسّسات فرهنگی، مخصوصاً هیئات عزاداری، اندیشه های عمیق بیفزاییم و به شور تنها اکتفا نکنیم.

همین شخص وقتی وارد فضای دانشگاه می شود، تحت تأثیر موضوعی به نام "جو گرفتگی" یا شاید به خاطر متلک ها و آزار دیگران، یا هر چیز دیگر، اوّل چادرش را کنار می گذارد. گام اوّل به همین راحتی است. برداشتن چادر به معنی بی حجاب شدن نیست. گاه حتی حجاب بعضی مانتویی ها از حجاب بعضی چادری ها بهتر هم هست. ارینب هم اوایل از آن دسته بوده. امّا بعد به  فرمایش مولا امیرالمؤمنین – علیه السّلام – شیطان ابتدا کسی را به عنوان لانۀ خویش انتخاب می کند، بعد در دل او تخم می گذارد، سپس جوجه هایش را در وجود او پرورش می دهد و بعد کار به جایی می رسد که با چشم آنان می نگرد و با زبان آنان سخن می گوید و...[1]

این ها "خطوات الشیطان" اند. او گام به گام پیش می آید و ذرّه ذرّه انسان غافل را به کام گناه می کشاند. کافی است لحظۀ غفلت و کم توجّهی غافلگیرمان کند. به هیچ کس رحم نمی کند. کاری ندارد که شما چگونه انسانی و در چه موقعیّتی بوده ای؛ کافیست روزنه ای برای نفوذ در روحت بیابد. مواظب آن روزنه ها باشیم. ممکن است آن روزنه همین موسیقی هایی باشند که با بی دقّتی در شرعی بودن یا نبودنشان، روح بی پناهمان را به دستشان می سپاریم. شاید ارینب را هم همین موسیقی ها و بی دقّتی ها به دام انداخت.

خداوند در آیات مبارکۀ قرآن کریم سرزنش می فرماید کسانی را که نبودن فضای مناسب برای تعبّد را بهانۀ گناهکاری خویش قرار می دهند: " ألم یکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها" مگر زمین خدا وسیع نبود؟ هجرت می کردید به جایی که بتوانید بندگی کنید. این درست برعکس کاری است که ارینب کرد و بسیاری از ما می کنیم. می رویم به جایی که بندگی کردن سخت است. می رویم به جایی که همه جور بهانه ای هست برای تا سر مرز رفتن و حتی گاهی از مرزها گذشتن. آن وقت به جای اینکه دنبال این بگردیم که ببینیم اوج آنچه خدا از من بنده خواسته، چیست، می گردیم ببینیم آن انتهایی ترین نقطۀ مرزی که اجازه داریم برویم کجاست. آخرین سانتی متری را که احتمال می دهیم اجازه داریم نپوشانیم، کجاست. دنبال مرجع اعلم نمی گردیم که هیچ، به دو خط مطلبی که کسی در کتابی یا مقاله ای نوشته و گفته حدّ پوشش فلان است، نه آنچه مراجع می گویند، دست می آویزیم و خودمان و وجدانمان را راحت می کنیم!

و در این میان "دانشگاه" ! آه از دانشگاه! آه از این علوم انسانی! آه از بعضی از بعضی از اساتید دانشگاه! بیش از این نمی گویم که همه می دانند چه ها باید گفت!

دام های شیطان همه جا گسترده اند. شیطان در کمین تک تک ماست. دشمنی است حریص به شکست ما. دشمنی اش آشکار است و از ابتدای خلقت دارد آن را فریاد می کند. چرا ما باید غافل باشیم و او را نادیده بگیریم؟

امّا ارینب ها! ارمیا ها! ما را از ریزش شما باکی نیست! بریزید! ما به جای هریک از شما ریزش ها، هزاربار می روییم و می رویانیم. همچنان که تاریخ شاهد این رویش های دل انگیز بوده است.

کشتی اسلام، با بادبان های برافراشته بر سر موج ها می کوبد و پیش می رود. همچنان با اقتدار! هرکس از این سفینۀ نجات جا ماند، هرکس نرسید، زیانکار است؛ بی آنکه کشتی را زیانی رسد. می رویم تا در ساحل امن حکومت مهدی (عج) پهلو بگیریم. کسی جا نمانَد.

اردیبهشت 92

 



[1] . نهج البلاغه ، خطبه 7.




*****

با ارینب حرف زدم و گلایه کردم.

بعضی گفتند: " متدیّن ها از سر غرور حرف می زنند."

حالا گذشته از اینکه "متدیّن" هستیم یا نه ، یا در کدام درجه و...

پست اوّلِ پاسخ هایم را گذاشتم برای اینکه فقط یک نمونه از نوشته هایم را بخوانید که حدود 4 سال پیش نوشته ام. همان زمان هم در نشریّۀ دیدار آشنا چاپ شد.

این نوشته را گذاشتم تا قضیّۀ "سوزن و جوالدوز" را رعایت کرده باشم.

هم برای یادآوری به متدیّنین خوب است، هم برای اینکه بعضی دوستان خیالشان راحت شود که ما قضیّۀ "سوزن و جوالدوز" را جدّی می دانیم و لااقل سعی می کنیم گرفتار غرور نشویم. خیالمان هم بیخود و بی جهت از بابت عاقبتمان راحت نیست.


جمعه پانزدهم آذر ۱۳۹۲ |
 

قطار از ایستگاه گذشت .
خدا رو به مسافران کرد و گفت: درود بر شما راز من این است آنکه مرا میخواهدٰ در ایستگاه بهشت پیاده نخواهد

 


جمعه شانزدهم فروردین ۱۳۹۲ |
 

به مناسبت پرواز احمد کاظمی

و به یاد آوریم روزهای باران را....

سالروز آسمانی شدن حاج احمد کاظمی گرامی باد...

تو همین روزا آقای مجتبی تهرانی هم فوت شدن...

خدا بیامرزدشون.تازه بعد از ارتحالشون میفهمیم کی بودن...

اونا کجا سیر می کردن

من کجاااااااااام!!!؟؟

ای خداااا

ی جا خوندم نوشته بود: همانگونه که در مال ات بخیل هستی در عمرت هم بخیل باش!!!!

به جون خودم خیلی حرفه!!!

همه تون رو دوست دارم چرا که پایه کائنات بر محبت بنا شده!!!

خدایاااااااااااا دوست دارم


سه شنبه نوزدهم دی ۱۳۹۱ |
 

یک عمر هر دردی به من دادی حس میکنم عین نیازم بود

سلام

تا حالا شده به این فکر کنی که انگار همه از تو طلبکارن؟! و تو این وسط خودتو مثل یکی که حق با اونه ببینی؟ نمیدونم شایدم واقعا حق با تو هست شایدم با بقیه ست!!!چقدر تو زندگیامون از همه طلبکاریم.نه؟!

ی دفعه ای میبینی زمین و زمان به هم ریخته چون از تو توقعاتی رو دارن که توی مخیله تم نمیگنجه.این وسط میمونی که خود واقعیت باشی یا خود دروغیت یا خود وجدانیت؟!نمیدونی باید چیکار کنی؟دیگه با خودتم دعوا داری.داد میزنی !خب ی کم خالی میشی.خودتو پرت میکنی رو  ی جای نرم(باید بگردی جاشو پیداکنی-ببین تواونجایی که هستی چی در دسترس داری اگه تو خونه ای که خودتو رو مبل و جا خوابت میندازی اگه ی وقت وسط خیابونی که فقط تو مخت فکرای مختلف تاب میخوره تا اینکه ناخوآگاه یادت میره البته بعد دوباره با کوچکترین دلخوری که پیش میاد بازم یادت می افته خلاصه ی جوری میخوای خودتو تخلیه کنی میون این همه فکرای جورواجور سر آخر به این نتیجه میرسی که چقد این فکرمشغولیت خنده دار والکیه

حافظو باز میکنی میگه:تا کی غم دنیای دنی ای دل دانا  حیف است ز خوبی که شود عاشق زشتی

بعد یه هویی فکرت به اینجا میرسه چقدر تو دنیابودنمون کوتاهه و حیف من نیست که غصه این چیزاروبخوررم.بعد یی هو یادت میاد که محرمه و حیف نیست اشکت به جا برای  امام حسینت ریختن برای این چیزای زودگذر و در ظاهر مهم و در باطن الکی بریزه و بعد یی هو فکرت میره پیش امام زمانت ی هویی میزنی تو سرت و میگی خااااااااااک بر سرم-امام زمان دلش برا چی خونه و تو برا چی غصه میخوری؟!بعد کلی خجالت میکشی و دست از این فکرای بیخودت تا ی چند وقت بر میداری!(ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر  باز آ که ریخت بی گل رویت بهار عمر   از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست  کاندر غمت چون برق بشد روزگار عمر) و...

تصمیم میگیری هر کسی رو که تو خیال و ظن خودت ی کمی باهات ناجور بوده رو فراموش کنی و تو با اون خوش اخلاق باشی. چرا که:

همه باید همدیگرو دوست داشته باشیم و اساس جها ن بر محبت ناب بنا شده و الهی خدا محبت اهل بیت رو به دل همه مون بندازه که با هم بیشتر از قبل مهربون باشیم.

دوستتون دارم...


یکشنبه بیست و هشتم آبان ۱۳۹۱ |
 

برای ظهورش معتکف شویم...

سلام به خوبی ها

جاتون سبز رفته بودم اعتکاف

یه اعتکاف که مثل اینکه با بقیه اعتکافا فرق داشت

تو اعتکاف امسال همه حرف از دعا برای ظهور میزدند

امام مهدی خوبم قربونت بشم که همه از تو میگن.

همه تو رو میخوان اما هر کدوم با یه تعریف

همه دوستت دارن  و ایشالا دارن راهشو یاد میگیرن.

ی کتاب خیلی خوب توی اعتکاف بهمون دادن به اسم" برای ظهورش معتکف شویم" که مرکز همه ی دعاهای بچه هارو دعا برای ظهور مهدی فاطمه کرده بود.

دعا کردم برای هر کی که گفت دعام کن که ایشالا زندگیمون همه جوره در راستای از غربت دراومدن امام غریبمون بشه.

واااای خیلی سخته

خدا همه مونو کمک کنه

همه تونو دوست دارم چرا که اساس دنیا بر محبت بنا شده

آرزو میکنم قلبای همه مون به هم نزدیک و نزدیک تر بشه


چهارشنبه هفدهم خرداد ۱۳۹۱ |
 

سلام

خیلی وقته نبودما

شرمنده ی خودم و دوستام

انگار دیگه حرفم نمیاد

از بی عملیه!!!!

ولی جاتون خالی ی کربلا رفتیم به همه ی دنیا می ارزه

ایشالا زود برید حس بی وزن بودن و شاید معلق بودن بین زمین و آسمون رو تجربه کنید حالشو ببرید.

برای مهربون شدن هم مخصوصا من دعا کنید.

دنیا داره نامهربونم میکنه

دوستون دارم چرا که اساس دنیا برمحبته

یا علی


شنبه نهم اردیبهشت ۱۳۹۱ |
 

یاد کودکی هایم بخیر...

سلام به همه دوستای عزیزم و وبه وبلاگ دوست داشتنی خودمکه چند وقته گرد و خاک روش نشسته و اومدم خونه تکونی

حرف برای گفتن خیلیه اما نمیدونم از کجا شروع کنم؟

واقعا نمیدونم!!!!!!!!!

بذار برا بعد

بازم مثل همیشه همتون رو دوست دارم چرا که اساس جهان بر محبت بنیان شده


جمعه دوم دی ۱۳۹۰ |
 

خدایا کمکم کن...

سلام

سلام به همه ی دوستای گل و ناب خودم

چند وقته آپ نکردم شاید علتش اینه که موند و موند وموند تا این بغض ها ته گلوم جمع بشن و این نوشته بهونه ای بشه برای ترکیدنشون.سال نو اومده تبریک میگم امممما دلم خیلی گرفته..........

 خدایا خودت کمکم کن که حتما هیچکس مثل خودت از من و خود من خبر نداره

امروز امشب این روزا چقد دلم تنگه براشون

خجالت میکشم اسمشونو بیارم

اصلا نمیدونم راضی به این کارای ما هستن یا نه

دلم میخواد داد بزنم

جیغ بکشم و بگم آآآآآآآآآآآی مردم آهاااااااااای مردم اگه ماهایی که داریم دم از شهدا میزنیم وبه اسم اونها  میخوایم اسم کانون و تشکلمون رو تو لیست برنامه های وزارت خونه مون ببریم

اگه بدیم

خواهش میکنیم   خواهش میکنیم پای اونا نذارید

چقدر شهدا مظلومن...

 


سه شنبه بیست و سوم فروردین ۱۳۹۰ |
 
عاطفه

بسم الله
سلام
هر کسی توی زندگیش همش باید انتخاب کنه بین خیر وشر وحق وباطل و برای پیروزی باید حق رو بشناسه.
هممون خدا رو خیلی دوست داریم!!!!!!! دلمون میخواد مثل خیلی از بنده های خوب خدا همه چیزمون برای خدا باشه...مثل آدمایی که رو زمین بودن اما آسمونو میخواستن.پس حتما حق رو شناختن که پرواز کردن.یکیشونم حاج احمد کاظمیه که خیلی دوستش داریم و میگه راه شهدا کجاست؟ :من چی هستم؟کی هستم؟دارم چه می کنم؟نسبت به وظایف و مسئولیتم چه کارم؟
دارم به خودم میگم: حواست به کارات هست؟!!!

 

مطالب اخير

...

یا مولای یا صاحب الزمان ادرکنی

از نظیفه سادات به ارینب

به مناسبت پرواز احمد کاظمی

یک عمر هر دردی به من دادی حس میکنم عین نیازم بود

برای ظهورش معتکف شویم...

 

آرشيو مطالب

هفته چهارم تیر ۱۳۹۵

هفته دوم تیر ۱۳۹۵

هفته سوم آذر ۱۳۹۴

هفته سوم دی ۱۳۹۲

هفته سوم آذر ۱۳۹۲

هفته سوم فروردین ۱۳۹۲

هفته سوم دی ۱۳۹۱

هفته چهارم آبان ۱۳۹۱

هفته سوم خرداد ۱۳۹۱

هفته دوم اردیبهشت ۱۳۹۱

هفته اوّل دی ۱۳۹۰

هفته چهارم فروردین ۱۳۹۰

هفته سوم دی ۱۳۸۹

هفته دوم مرداد ۱۳۸۹

هفته چهارم اردیبهشت ۱۳۸۹

هفته چهارم فروردین ۱۳۸۹

هفته دوم اسفند ۱۳۸۸

هفته دوم بهمن ۱۳۸۸

هفته دوم دی ۱۳۸۸

هفته چهارم آذر ۱۳۸۸

هفته دوم آذر ۱۳۸۸

هفته سوم آبان ۱۳۸۸

هفته دوم آبان ۱۳۸۸

هفته چهارم مهر ۱۳۸۸

هفته دوم مهر ۱۳۸۸

هفته سوم مرداد ۱۳۸۸

هفته چهارم تیر ۱۳۸۸

هفته چهارم خرداد ۱۳۸۸

هفته اوّل فروردین ۱۳۸۸

هفته چهارم اسفند ۱۳۸۷

هفته چهارم بهمن ۱۳۸۷

هفته سوم بهمن ۱۳۸۷

 

نويسندگان

عاطفه

حس درون

 

پيوند ها

بهار

شهيد حاج احمد كاظمي

خادم

مريم دوست داشتنيم

گوهر

حریم مشکی من(مهسای عزیزم)

بچه های مسجد دانشگاه اصفهان(مجموعه امام صادق(ع))

همدم ماه

ظهورنزدیک است...

علم غربی علم اسلامی

مسلمان ایرانی

مسیح کردستان

سینمای ایران وجهان

چشم به راه

هنر ارتباط

محض یار مهربانم

عاشورا مکتب عشق وشهادت

غریبه آشنا

شلمچه

طریق خدا

خادم الزهرا

غروب جنگ

جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی

دل نوشته های دو دختر شهید

رهگذر

شهید ادواردو آنیلی/مهدی

شاهد

فرزند شهيد

مانا

پدر آسماني

یک لقمه دموکراسی

کاروان کوثر

مرودشت شهرمن

سبزتر از سبز

دفاع مقدس

کربلایی 110

سیری در بیانات آیت الله خامنه ای

كوثر/النا

مسعود ده نمکی  

سلام بر ولايت

فانوس

خادمین شهدا

پایگاه شهید مطهری

زیباترین راه

خادم

دلیل راه

طلاییه

نیایش

بربال ملائک

ماهمه شرمنده شهدا هستیم

شهداشرمنده ایم

امروزه

راه شهید همت

دزدگیر88

بزن بزن بین احمدی نژادها و سبز ها

سکوت بی انتها

عاشق بی نشان

حدیث سرخ راه سبز

یه بنده خدا

حاج حسین جعفری

چشم به راه تو

گروه پدافند سایبری مرصاد

تقدیم به نازنینم سید مهدی

دیدگاه نوین

آرام عزيز

رازی در منتهی الیه مشرق

بانوی آب(حجاب)

 

امکانات جانبی

RSS 2.0

 

Design By Blog Skin

 

شارژ ایرانسل

فروشگاه اينترنتي ايران آرنا

دانلود

دانلود